جن یهودی که عاشق دخترمسلمون میشه
ماجرای جن یهودی که عاشق دخترمسلمون میشه
دختری 23 ساله از کشورهای خلیج از جریان خواهرش صحبت میکرد :
به ادامه ی مطلب مراجعه کنید
موضوعات مرتبط: داستان
برچسبها: داستانهای واقعی جن , ماجراهای جن زدها , داستان جن
ادامه مطلب
یکی از کسانیکه با جن برخورد داشته این مطلب رو نوشته بد نیست بخونید بخصوص آنانیکه گوش دادن به ترانه علاقه و عادت دارند ........
این جریان برا ی من وهمسرم اتفاق افتاد.
شبی قبل از خواب طبق عادت درحال قرائت قرآن بودم .متوجه شدم همسرم در حال مرتبکردن خانه است که در اتاقی دیگر ودرحالیکه کار میکرد ترانه میخواند من ناراحت شدم وبه ایشان اعتراض کردم گفتم بس کن نمیبینی دارم قرآن میخوانم . همسرم ساکت شد چیزی نگفت واز اتاق خارج شد. آخر شب بعداز بستن درب وخاموش کردن چراغها من به حالت خواب رفتم وهنوز کامل بخواب نرفته بودم (درحالت خواب وبیداری)که متوجه شدم درب اتاق آهسته باز شد و جسمی سیاه مانند وارد اتاق شد بطرفم آمد وروی سینه ام قرار گرفت . از شدت فشاری که بر من وارد شده بود داشتم خفه میشدم با خودم گفتم دیگر کارم تمام شد دارم میمیرم به خدا پناه بردم علی رغم اینکه زبانم بند آمده بود و دستهاوپاهایم شل و سست وبی حرکت شده بودند در فکرم قرآن خوندم و از خدا کمک خواستم دیدم حالم بهتر شد و کم کم دارم بر اون جسم سیاه غلبه میکنم تااینکه دیدم موجودی زشت و ترسناک روس سینه ام نشسته و دستهای بلندش رو دورمن پیچیده که نتوانم حرکت کنم با خوندن بیشتر قرآن احساحس کردم بهتر وقویتر شدم و اون ضعیفتر
با ناراحتی از اون موجود پرسیدم چرا اینکار رو میکنی؟
شنیدم که گفت چون تو بهش گفتی بس کن ترانه گوش نده . منهم اینکار رو باتو کردم
من با توکل بر خدا و خوندن قرآن اون شیطان پلید رو از خودم دور کردم ومتوجه شدم که ترانه خوندن ویا شنیدن چه تأثیر بدی در حضور شیطان داره .
خب دوستان با بیان این ماجرا شاید بتوان فهمید که گوش فرا دادن به ترانه های مبتذل هم یکی از سلاحهای شیطان است که دل آدمها رو بطرف خودش سوق میده.
یا علی مدد
موضوعات مرتبط: داستان
برچسبها: داستانهای واقعی جن , ماجراهای جن زدها , داستان جن
چون دیدم اکثر دوستان از جنهای عاشق و مزاحم اطلاعات یا بعضاً اعتقادی ندارند بر آن شدم از بین هزاران اتفاقی که در این عالم ما در گوشه وکنار رخ میده و بازگو شده را برای همه بیان کنم امیدوارم با بیان این ماجرا بتوانم افکارو اذهان دیگران رو بهتر و باز تر کنم تا نسبت به محیط اطراف خود آگاهی بیشتر داشته باشند.
باید اعتراف کنم با خواندن ماجرای این برادر مسلمان اشک در چشمانم حلقه زداین جریان از زبان خود شخص بدست رسیده:
به ادامه ی مطلب مراجعه کنید
موضوعات مرتبط: داستان
برچسبها: داستانهای واقعی جن , ماجراهای جن زدها , داستان جن
ادامه مطلب
داستان جن عاشق
یکی از دوستان نزد من آمده واظهار درد در بدن میکرد و میگفت من متأهلم ولی هر موقع که نزد همسرم میروم قدرت نزدیکی را از دست میدهم شروعبه خواندن قرآن برسر جوان نمودم . قسم دادم دعا خوندم ولی خبری نشد متوجه شدم مشکل از جوان نیست .به ایشان گفتم برو همسرت را بیاور.گفت همسرم مشکلی نداره و میدونم که سالمه. تأکید کردم برو همسرت را بیاور.وقتی آمدند از همسرش پرسیدم خواهرم زمانیکه شوهر شما نزدتان میآید آیا احساس ترس بشما دست نمیدهد.؟
در جواب گفت خیر. گفتم خُب مشکلی نیست وشروع به خواندن قرآن وادعیه کردم مدتی کمتر از یک ساعت نگذشت که آن خانم احساس درد نمود و یکدفعه بحالت اغماء از حال رفت .شوهر با دیدن حالت همسرش متأثرشد و نتوانست جلوی اشک خود را بگیرد . من بیشتر تفحص کرده و در نهایت آبیکه از قبل آماده داشتم( آبیکه بر آن قرآن وقسم خوانده میشود) بخورد آن زن بیچاره دادم که بمحض خوردن آب بحالت تهوع در آمد و سپس با تخلیه معده احساس آرامش و راحتی نمود و به حال طبیعی برگشت .من متوجه جن عاشقی شدم که در وجود زن بیچاره رفته بود.
ولی میدانید چرا آن جن خبیث وکافر دوست ما رو اذیت ومتألم میکرد ؟
بخاطراینکه مرد را از نزدیکی با زنش دور و محروم کند وپس از مدتی خود شروع به وسوسه کردن زن به عمل شنیع زنا نماید.( در اینجا یاد آور شوم که با این عمل چنانچه جن خبیث موفق به نقشه پلید خود بشود در عمل حرام زنا شریک میشود و به مقصود خود میرسد) . پس مواظب وسوسه های شیاطین باشیم واز نقشه های آنها آگاه شویم
آزار و اذیت شدن دختر توسط جن
بسم الله الرحمن الرحيم
از حضرت باقر العلوم عليه السلام روايت شده كه :
ابو خالد كابلي مدتي ملازمت پدر مرا نمود يعني امام سجاد عليه السلام .
روزي ابو خالد كابلي عرض كرد:مدتي است كه مادر خود را نديده ام و اذن خواست از آن حضرت كه خدمت مادرش برود.حضرت فرمود:به ابوخالد فردا مردي از اهل شام مي آيد كه صاحب عزت و ثروت مي باشد و دختري دارد كه او را جن آزار مي كند و معالجه او را طلب مي كند و هرقدر مال از او براي بهبودي دخترش بخواهي مي دهد و مضايقه نمي كند.چون وارد شود زودتر پيش او برو و بگو:من معالجه مي كنم به شرط اينكه ((ده هزار درهم))به من بدهي . چون وارد شد رفت و به او گفت:پدر دختر حاضر شد كه آن مبلغ را پرداخت نمايد.ولي فرمود كه :به تو حيله مي كند و آن مبلغ را پرداخت نمي كند!! سپس فرمود: كه سر خود را در گوش چپ آن دختر بگذار و بگو:علي بن الحسين عليه السلام پيغام داده برويد و ديگر برنگرديد.پس آن جن رفت و دختر به هوش آمد و آرام گرفت.چون مال را از پدر آن دختر طلبيد به او پول نداد.
ابوخالد،خدمت پدرم عرض كرد.فرمود:به تو گفتم كه حيله مي كند وليكن باز آن جن به آن دختر بازگشت خواهد نمود.پس به او بگو:چون به عهدت وفا نكردي اين جن بازگشت نمود.
حال اگر((ده هزار درهم))را به دست علي بن الحسين عليه السلام دادي معالجه مي كنم كه ديگر برنگردد.آن مرد،مبلغ را به دست آن حضرت داد،پس ابو خالد رفت و در گوش آن دختر گفت:اي خبيث،امام علي بن الحسين عليه السلام مي فرمايد:از پيش اين دختر بيرون رو و معترض او مشو و اگر ديگر بار برگشتي به امر خداي تعالي تو را مي سوزانيم ،پس دختر به حال آمد و ديگر جن او را نگرفت.پس آن مبلغ را ابوخالد گرفت و براي ديدن مادرش به سفر رفت.
موضوعات مرتبط: داستان
برچسبها: داستان
با شمشیر سوره بقره به جنگ شیاطین رفتم
یکی از دوستان میگفت:بگذاریدجریان واتفاقاتی که در چند سال گذشته برایم رخ داده وبلا هائی که بر سرم آمده رو برای شما بازگو کنم وامیدوارم شنیدنش برای دیگران درس و تجربه خوبی باشه.
من در زمانی وضع مالی خوبی داشتم تا اینکه چند سال پیش یکدفعه ورق برگشت حال و وضع زندگیم تغییر کرد و روز بروز بدتر شد حالات کسلی ،خستگی ،خوابآلودگی.بدنی سنگین و فراموشی و بدشانسی در تجارت دائم یکی بعداز دیگری .خیلی برایم تعجب آور بود.حتی در تحصیلاتم هیچ پیشرفتی نداشتم .وکم کم به طرف گناه کشیده شدم وبعد از انجام گناه پشیمان شده توبه میکردم.و باز هم گناه میکردم و بعدش توبه.خودم هم خیلی از این وضع خسته شده بودم.تا اینکه با دوستانم در میان گذاشتم و آنها هم منو به معالجین با ادعیه دعوت کردند.من هم دعوتشان را اجابت نموده بطرف یکی از اشخاص معروف رفتم . وقتی به خانه آن شخص رسیدم دیدم مراجعین زیادی منتظر ورود به اتاق دعا نویس هستند .پس از چند ساعت وقتی داخل اتاقش شدم دیدم در اطاق ظرفهای کوچک وبزرگ وعجیب وغریب کنار خودش گذاشته بود پس از ورودم تمام چراغها اتاق رو خاموش کرد و در تاریکی قرار گرفتیم از او خواهش کردم چراغها را روشن کند گفت مهم نیست بنشین مهم معالجه شماست سؤال کردم چرا چراغها رو خاموش کردی .جوابی نداد .از من خواست نزدیکتر بروم منهم جلوتر رفته تا روبرو و مقابلش نشستم .سپس گفت چند لحظه ساکت شو تا من شروع به خواندن کنم .گفتم آیا قرآن میخوانی . گفت دیگر بیصدا باش وحرفی نزن.منهم ساکت شدم و شروع به خواندن قرآن کرد و بعد آن کلماتی زیر لب زمزمه کرد نامفهوم بود.گفتم لطفاً بلند تر بخوان تا بشنوم چه میخوانی. بمن گفت منم که معالجه میکنم نه تو پس ساکت شو .من ساکت شدم و او باز زیر لب زمزمه کرد .منهم در دل آیه الکرسی رو خوندم متوجه شدم که از خوندن آیه الکرسی حالتش تغییر کرد تحمل نکرده وناراحت شد گفت چه میخوانی ؟ گفتم آیه الکرسی .گفت نخوان من فقط باید بخوانم و هر بار بمن میگفت جای خود را عوض کن و فلان جا بشین.بار دیگر در دل آیه الکرسی را خوندم ومتوجه شدم این آیه باعث ناراحتی و فشار بر وجودش میشود.گفتم اگر با جن تعامل میکنی از خدا بترس. گفت خیر و در بین کارم صحبت نکن وفاصله نینداز قسمش دادم که آیا با جن سرو کار داری؟ دیگر مرا تحمل نکرد و گفت میخواهی معالجه شوی یا آمده ای فقط سؤال کنی؟ کسانی دیگری هستند که منتظرند معالجه شوند برو بیرون وبگذار دیگران بیایند .از اتاقش بیرون آمده وبه مراجعین گفتم این شخص با قرآن معالجه نمیکند از اجنه کمک میگیرد.مراجعین هم بمن گفتند چی میگی آقا این شخص افراد زیادی رو معالجه کرده . و کارش خوب است من از آنجا خارج شدم و دیگر به سراغش نرفتم. و موضوع معالجه رو مدت زیادی ترک کردم.روزها وماهها وسالهاگذشت و روز به روز حالم بدتر و بدتر میشد وهمیشه صبر کرده توکل برخدا را پیشه میکردم.پس از مدتی اجباراً باز هم به اشخاص دیگری مراجعه کردم دعاها خوندند کارهائی برایم کردند ولی نتیجه ای نمی گرفتم.دراین مدت به فکر ازدواج افتادم 10 تا 15 بار تلاش کردم ولی هر بار شکست میخوردم برایم خیلی عجیب بود منیکه در تجارت و دوستی تک بودم چرا به یکباره همه چیز بر علیه من بر گشته دیگر نمیدانستم چکار باید بکنم احساس کردم به بن بست رسیدم بدهی هایم بحد نهایت رسیده بود هیچ تجارتی یا تلاشی برایم موفقیت نداشته و برعکس ضرر وزیان در بر داشت.طوری شده بودم که هروقت سوار بر خودروی شخصی خود میشدم صدای عجیبی در صندلی عقب میشنیدم مثل این بود که کسی به صندلیها ضربه میزند.نمیتوانستم با کسی در این مورد صحبت کنم چون میترسیدم مرا به دیوانگی متهم کنند. احساس کردم تمام درها به رویم بسته شده .تا اینکه یکی از همسایه ها به من توصیه کرد سوره شریفه بقره را روزانه بخونم گفت که با خوندنش مثل این میمونه که با شمشیر خدا به جنگ اهریمن بری و بدان که هیچ موجود وقدرتی تاب وتوان تحمل سوره بقره رو نداره من که از همه جا ناامید شده بودم تصمیم گرفتم شروع کنم به خوندن سوره بقره در همان روزهای اول خوابهای عجیب میدیدم درخواب شمشیری که روی آن سوره بقره حک شده بود بدست داشتم وبا شیاطین مبارزه میکردم وهیچ شیطانی از تیغ شمشیرم جان سالم بدر نمیبرد. در رؤیا بوضوح دیدم شیاطین و عفریتها را با شمشیر یکی بعد ازدیگری از پای در می آوردم تا اینکه پیروز شدم ودر همان رؤیا مکان سحر و جادوئی که در حق من درست کرده بودن را مشاهده نمودم الله اکبر الله اکبرالله اکبر دیدم که با کمک مادرم گره های سحر رو یکی یکی باز میکردیم . در خواب شیطانی ظاهر شد میخواست به من حمله کند وشروع به جنگ با من کرد من با همان شمشیر به او حمله کردم دیدم فرار کرده به زیر زمین در گودالی فرو رفت و می گفت تا زمانیکه آیه الکرسی وسوره بقره را میخوانی بتو نزدیک نمیشویم .
. من با یکی از دوستان نزد استادی رفته جریان خوابها رو برایش تعریف کردم واو آبی را برایم آورد گفت رو آب قرآن قرائت شده از آن بخور من هم از آن آب خوردم چیزی نگذشت که ببخشید بالا آوردم چیزهای عجیبی از معده ام خارج شد.. در مرتبه بعدی پس از خوردن آن آب مقدار مو و. پوست..از معده ام خارج شد که برایم خیلی تعجب آور بود باورم نمیشد اینها در شکم من چه میکنند واز کجا آمدند . خیلی ناراحت بودم آخر چرا مگر من چه بدی در حق کسی کرده بودم که در حقم سحر وجادوی قوی درست کنن
روز بعد آن در خواب شیطانی آمده بمن گفت دیگر پیش این استاد نرو و عمل قرآن خوندنت رو ترک کن . فهمیدم قصد فریب من را دارد ومن با قرائت سوره شریفه بقره باعث نابودی شیاطین میشوم پس مرتب ادامه دادم تا در خواب همان شیطان را دیدم که با ضربات شمشیرم پاهایش شکسته شده.در آخر هم از من مأیوس شدند و مرا رها کردند.
به شکرانه خداوند رحمن روز بروز حال و وضعیتم بهتر وبهتر میشد خودروی جدید خریده تجارتم بهتر شده بود و خیلی زود ازدواج کردم و هر روز و شب خدا را شکر میکنم.
موضوعات مرتبط: داستان
برچسبها: داستان
داستان پسر بچه و کشتن گربه
در یکی از کشورهای همسایه پسر بچه 9ساله در حال بازی با دوستان خود در یک خرابه ای بود (این خرابه بعلت عدم سکونت آدمیان به محل زندگی جنها تبدیل شده بوددر حالیکه با بچه های دیگر بازی میکرد یک گربه سیاه میبنند وچون این بچه نترس بود گربه را گرفته و شروع اذیت و آزار گربه بیچاره کرد از آنطرف بچه های دیگه هم اونو تشویق میکردند.پسر بچه یک چاقوی کوچک همراه داشت که با اون چاقو چندین ضربه به گربه بخت برگشته میزد طوری که خون از کمر گربه جاری شد.پسر بچه نمیذاشت که گربه فرار کنه.در نهایت اذیت گربه بحرف آمده وگفت (تورا خواهم کشت وراحتت نمیگذارم) پسر بچه با شنیدن حرفهای گربه ترسید و رو به دوستان خود کرد و گفت بچه ها شما هم شنیدین گربه حرف زد شما هم شنیدین چی گفت.پسر بچه و دوستانش از کار خود دست بر نداشته و به آزار گربه ادامه دادند.در همان خرابه دوتا گربه کوچک دیگر هم دیدند و اونها اینقدر زدند و آزار دادند تا بچه گربه های بیچاره مردند.
زمانیکه پسر به خانه برگشت حالت معمولی خود را از دست داد وشرو ع به جیغ زدن کرد و با ترس داد میزد و میگفت یک زن با صورت خیلی زشت و قبیح دنبالم میکنه .پسربچه از وحشت غش کرد و تمام بدنش به لرزش افتاد.والدینش با دیدن وضعیت فرزند خود پریشان شده دست بدامن دوست و آشنا شدند. این حالات وحرکات پسرک در حدود 4ماه ادامه داشت وبه اشخاص زیادی مراجعه کردند دعا ها و دستورها بود که انجام میدادند هر روز در خانه قرآن تلاوت میکردند تا آنجا ئیکه حتیخود بچه هم شروع به خوندن قرآن کرده بود. ولی نتیجه ای نمیگرفتند. ویکروز یک حالت عجیب به بچه دست داد .جنها بدنش رو با قدرت تمام قفل (از حرکتافتاده) کردند واین حالت 10 روز ادامه داشت ، در این ایام چه بحال والدین بچه گذشت.یکی از استادان پس از معاینه تشخیص داد که جنها سحر به خوردش دادند و دعائی تجویز کرد که روی آب خوندند و بخورد پسرک دادند.تا اینکه چیزهای عجیبی از شکم بچه خارج شد .
در یکی از روزها آن جنها میخواستند پسر بچه رو از طبقه سوم ساختمان به زیر پرتاب کنند و لیکن خداوند کریم عنایت و رحمت نموده پسر بچه از مرگ حتمی نجات یافت.
آنها میخواستند از بچه انتقام بگیرند مثل انتقام بزرگان از یکدیگر و انگاری که به عمد یکی از اونها رو کشته.
. نهایتاًبا وساطت دوستان استادی ماهر را پیدا کردند که از این حالات خبر داشت و سریع شروع به خوندن کلام خدا و دیگر قسم های معروف نمود تا اینکه (صدائی از زبان پسر ک شروع به صحبت کرد )این خودش منو اذیت کرد من کارش نداشتم )
واستاد به آن جنی گفت شما خود میدانید که این پسر بچه ای بیش نیست و نمیدانست شما جن هستین و شما رو نمیشناخت .
تااینکه بالأخره با صحبتهای زیاد و استادانه جنی رو قانع کرد که دست از اذیت بچه بردارد و از وجود پسر خارج شد
به شکرانه پروردگار حال پس روز بروز بهتر شده بود ولی پسر بچه بچه میگفت من هنوز یک مرد بزرگ و زشت و قوی میبینم تو خونمون که در گوشه اتاق ایستاده.
امیدوارم ماجرای پیش آمده عبرتی باشه برا همه ما که فرزندانمان رو متذکر بشیم هیچوقت به حیوانات آزار نرسونن تا زمانیکه مارو اذیت نکردند.
باید به بچه هامون یاد بدیم قبل از مغرب به خونه برگردند وحداقل تا ساعتی از خانه خارج نشن چون مغرب موقع خروج جنها از زیر زمین و از پناهگاه های خود شونه و در سطح زمین پخش میشن و شروع به فعالیت میکنن .
اعوذ بالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین و اعوذ بک ان یحضرون
خداوندا من بتو پناه میبرم در زمانیکه آنها حاضر میشوند.
موضوعات مرتبط: داستان
برچسبها: داستان جن
ماده جنیه شب
هیچوقت اون شب یادم نمیره
شبی که اون حادثه واسم اتفاق افتاد داشتم تو یه شرکتی کار میکردم که میبایست 7صبح میرفتم و تا 11 شب میموندم سرکار و درآخر شب با تنی خسته وکوفته برمیگشتم خونه
یه شب خیلی دیرتر رسیدم خونه وخیلی خسته بودم دیدم زنم خوابیده ویچه شیرخوارم هم کنارش خوابیده بود از فرط خستگی خواستم بیدارش کنم واسم شام بذاره اما یادم اومد اگه بچه بیدار بشه شروع میکنه گریه کردن وتا صبح خواب رو ازمون میگیره آهسته و بدون سروصدا شام کشیدم وخوردم بعدش رفتم تو اتاق مجاور خوابیدم در اوج خستگی هنوز نخوابیده بودم که دیدم یه خانمی بلند قد درب اتاق ایستاد قدی بسیار بلند و غیر طبیعی
اول فکر کردم دختر همسایه س که حتما اومده از خانمم چیزی بگیره ولی خوب که توجه کردم دیدم نه اصلا شباهتی به اون نداره قدش وچیزهائی به خودش داشت که غیر طبیعی بود یه سری گردنبند های جور واجور و گوشواره های دراز و درضمن خیلی زیبا و دلفریب بود بعداز اینکه متوجه شدم از بنی آدم نیست خیلی ترسیدم بدنم بلرزه افتاد واز ترس پوست بدنم حالت عجیب گرفت شروع کردم خوندن آیه الکرسی که دیدم آهسته و خیلی آروم عقب عقب رفت دیدم داره میره طرف حمام بلند شدم رفتم دنبالش رفتش تو حمام و دیدم که پنجره حمام با اینکه نرده ای آهنی و پرده داشت پرده ها به شدت تکون میخوردن و کسی رو تو حمام ندیدم دیگه ندیدمش سریع رفتم سمت خانمم وبیدارش کردم و بهش گفتم چه اتفاقی افتاد اول فکر کرد دارم شوخی میکنم یا اینکه دارم هذیون میگم ولی وقتی حالمو دید و مطمئن شد خیلی ترسید و گفت من اول صبح میرم خونه مادرم.
روزها گذشت واتفاقات عجیب وخطرناکی تو خونه رخ میداد وسائل آشپز خونه ظرفها کاسه ولیوانها میخوردن زمین و خورد میشدن یکی از وسائل از بالای کمد پرت شده بود که نزدیک بود روی سر بچه م بیفته که خدا رحم کرد وگرنه پسرم در جا کشته میشد
پرنده ای که تو قفس داشتیم بدون هیچ علتی مرد
تصمیم گرفتم برم برای کسیکه از این امور سر درمیاره و بعداز گرفتن دستورات از اون شخص شروع کردم به خوندن قرآن برآب و پاشیدن بر همه جای خونه وبحمدلله سکوت بر خانه حاکم شد و از دستش راحت شدیم ولی قیافش تو ذهنم مونده و هیچوقت فراموشش نمیکنم
موضوعات مرتبط: داستان
برچسبها: داستان جن
شیطان و اعترافات آن
شیطان درطی اعترافاتی که درمحضرپیامبر اکرم (ص) داشته بیست ودو گروه ازامت آن حضرت را بیان داشته که ازدست کارها وافکارو عقائد آنها همواره دررنج وعذاب بوده است که دراین نوشتار فهرست وار به آنها اشاره می شود:
1.پیامبر
شیطان گفت : اولین وسخت ترین دشمن من شما هستی .پیامبر (ص) ازعلت آن پرسید، درجواب گفت: چون درقیامت گناهکاران را شفاعت می کنی و زحمات مرا ضایع و امیدم راقطع می نمایی.
2.عالم عامل
عالمی که به علمش عمل کند،دشمن است من هم دشمن او هستم.پیامبر دراین مورد فرمودند: عالم و دانشمندی که به علمش عمل کند، از هزار عابد برای شیطان خطرناک تر است .
3.حافظ وعامل قرآن
کسی که قرآن را فرا گرفته وحفظ نموده وبه تمام دستورات واحکام آن عمل می کند، او دشمن من ومن هم دشمن او هستم.
4.مؤذن
کسی که پنج وقت نماز، اذان بگوید و اقرار به شهادتین کند ومردم را ازخواب بیدار و متوجه عبادت خدا و نمازنماید.
5.دوستان فقراء
آنها کسانی هستند که فقراء ومساکین را ازیاد نمی برند ، همیشه متوجه آنها و به فکر ایشان هستند .در همه جا و در هرشرایط ازآنها دفاع می کنند و زندگی ایشان را تأمین می کنند.
6.دوستان ایتام
کسانی که با یتیمان دوست و مهربان هستند و همچون پدر و مادر دلسوز با آنان رفتار می کنند تا یتیمی را احساس نکنند.
7.فرد مهربان
که دلسوز مردم است و در مقابل کوچکترین ستمی که به یکی از بندگان خدا شود ،ناراحت شده و ازاو دفاع می کند و دلداریش می دهد.
8.فرد ناصح
کسی که برای رضای خدا،مردم را نصیحت می کند و به جزء رضایت الهی ، چیزی دردل ندارد.
9.دائم الوضو
کسی که درتمام حالات با وضو باشد و اگر وضوی او باطل شده، فوراً تجدید وضو نماید.
10.فرد بخشنده
کسی که مردم را درمالش شریک و مقداری از دارایی اش را به محرومان جامعه می بخشد و به فکر ذخیره و جمع آوری مال نیست.
11.فرد خوش خُلق
کسی که با همه با گشاده رویی رفتار می کند و با زبان و اعضایش افراد را آزار نمی رساند.
12.فرد قانع
کسی که در زندگی به کم دنیا و به آنچه خدا برایش مقرر فرموده راضی است.
13.پاک دامنان
زنان و مردانی که عفت داشته باشند؛ دامنشان آلوده به فحشاء و فساد نشده و پوشش اسلامی را همه جا حفظ کنند.
14.آمادگان مرگ
کسانی که همواره به فکر مرگ وآماده شدن برای آن هستند و هیچ وقت، آخرت را فراموش نمی کنند و همیشه برای اصلاح آن در تلاشند.
15.فروتنان
ایشان دربرابر خدا وخلق او تواضع می کنند و خود را کوچک می پندارند.
16.جوان عابد
جوانی که عاشق دین است، شب زنده داری کرده ، از بندگی خدا لذت می برد.
17.بازدارندگان نفس ازحرام
کسی که نفس خود را ازحرام بازدارد، کسانی که حلال وحرام الهی را رعایت کرده و اعضاء و جوارح خود را به آن عادت نمی دهند.
18.خیر خواهان
کسانی که در نبود برادران مومن خود، دعای خیرشان می کنند، هرچیزی را که برای خود می پسندند، برای دیگران هم می پسندند و هر آنچه برای خود نمی پسندند، برای دیگران نیز نمی پسندند.
19.مهربان با پدر و مادر
کسانی که با پدر و مادر مهربان و به آنان احترام بگذارند.
20.پادشاه عادل
که آزروی عدالت با مردم رفتار کند ومردم درسایه او درآسایش باشند.
21.روزه داران بخشنده
روزه دارانی که مقداری ازمال خود رابه درماندگان می بخشند، مانند این است که مرا پاره پاره کرده ودر آتش انداخته باشند.
22.همنشین صالح
کسانی که رفت وآمد ، نشست وبرخاست ، گفت وشنود وخورد وخوراک و خواب آنان با صالحان و پرهیزکاران است.
«گریه شیطان»
رسول خدا(ص):هرگاه جواني در ابتداي جوانيش ازدواج كند، شيطان ناله ميكند: اي واي! دينش را از من حفظ نمود
علاوه براین مواردی که شیطان را آزار داده و ناراحت می کند برخی کارها نیز درطول زندگی حضرت آدم علیه السلام و فرزندانش و درطول تاریخ ، ابلیس را چنان آزار داده که باعث ناله و زاری ابلیس شده وحتی اورا به گریه واداشته است که در زیر به برخی ازآن موارد اشاره می کنیم :
1.توبه حضرت آدم(ع)
وقتی حضرت آدم توبه کرد وخدا توبه اش را پذیرفت شیطان ملعون چنان ازسوز دل ناله کرد که ملائکه آسمان وزمین رامتوجه کرد وهمه او را لعنت کردند.
2.داستان حضرت یوسف(ع) و زلیخا
روزی که حضرت یوسف از دست زلیخا گریخت ، شیطان از سوز دل ناله ای کرد که ملائکه صدای اورا شنیدند و لعنتش کردند .
3.واقعه غدیر خم
درغدیر خم، وقتی پیامبر (ص) امام علی (ع) را به خلافت منصوب کرد وفرمود «من کنتُ مولاه ُ فعلی ٌ مولاه»،شیطان ازدل پر دردش ناله ای کشید و گفت: ازاین پس چه کنم وچاره ام چیست ؟ اولادش راجمع کرد وگفت: تا می توانید مردم را به شک اندازید ، محبت ، ولایت و دوستی علی راچنان برمردم متشبه کنید که اورا به خدایی باورکنند واز غلو به جهنم بروند وعده ای از راه و روش او برگردند وجهنمی شوند.
4.واقعه کربلاوکشته شدن امام حسین(ع)
روز عاشوراء بسیار زحمت کشید تا زمینه ای فراهم کرد که همه لشکر عمر سعد ، علیه امام حسین (ع) شوریدند واو را به شهادت رساندند.آنگاه همه شیاطین روی زمین پخش شدند و با شادی وخوانندگی ابرازخرسندی کردند. شیطان می گفت: عجب خلق خدا را گمراه کردم و به مقصودم رسیدم .پس از اینکه شیطان از ثواب و مقام ومنزلت پیروان و زیارت کنندگان امام حسین (ع) آگاه شد از کرده خود پشیمان شده واز روی حسرت نعره ای کشیده که همه ملائکه لعنتش کردند. گفت واویلا، قضیه برعکس شد و مردم بیشتری داخل بهشت شدند.
5.مبعوث شدن پیامبر
وقتی پیامبر(ص) به پیامبری مبعوث شد ومردم رااز نادانی ، گمراهی وجهنم نجات داد وبه سوی بهشت رهنمون شد، ابلیس ناله کرد و فریاد کشید.
6.نزول سوره حمد
وقتی سوره مبارکه «حمد» نازل شد، ابلیس فریاد زد و ناله کرد، چون می گفت : این سوره سبب آمرزش گناهان اولاد آدم می شود.
7. طول دادن سجده
امام جعفر صادق(ع) می فرماید: وقتی انسان دربرابر خدا سجده کند و آن را طول دهد، شیطان از ناراحتی فریادش بلند می شود و به کناری رفته وشروع به گریه می کند ومی گوید: وای برمن ،این بنده خدا چگونه خدارا اطاعت می کند و در مقابل اورا به خاک می افتد، درحالی که من او را معصیت نمودم و به آدم سجده نکردم.
8.دیدار با مؤمن
دید و بازدید مؤمنان از یکدیگر شیطان راچنان ناراحت می کند که بصورت خود زده و دست وپای خود را زخمی می کند. امام كاظم(ع):ديدار مؤمنين با يكديگر بر ابليس سخت است مخصوصا اگر اسمي از فضائل ما اهل بيت برده شود كه ابليس آنقدر ناراحت ميشود كه نالهاش بلند شده و به گوش ملائكه عرش ميرسد و آنها هم او را لعن مينمايند.
9.صدقه دادن
ابليس به موسي(ع)گفت هرگاه خواستي صدقه بدهي زود بده كه اگربندهاي خواست صدقه بدهد خودم عهده دار ميشوم كه مانع اين كارش بگردم!
روزی پیامبر (ص) ازشیطان پرسید : ای ملعون . چرا مانع از صدقه دادن می شوی؟ عرض کرد :یا رسول الله .اگر اره ّای برسر من بگذارند ومانند درخت وچوب سرم را ارهّ کنند، برای من راحت تر از صدقه دادن اشخاص است .آن حضرت پرسیدند : چرا صدقه دادن چنان ناراحتت می کند.درجواب گفت : درصدقه دادن پنج خصلت است :
الف): مال را زیاد می کند.
ب): مریضان را شفا می دهد.
ج):بلاها را دفع می کند.
د):به سرعت برق از پل صراط می گذرند.
ذ):بدون حساب وارد بهشت می شوند و برای ایشان عذابی نیست.
پیامبر(ص) فرمودند: خدا عذابت را زیاد کند.
شیطان به عنوان دشمن دیرینه وپر کینه ، ازانجام هرعمل صالح وشایسته ای که منجر به سعادت افراد شود ناراحت و محزون می شود. پس مبارزه با شیطان جزء آسانترین کارهاست و کافیست برای مبارزه با او فقط کارهای انسانی و دینی خودرا انجام دهیم تا بدین وسیله به خدای تعالی وبه کمال خویش نزدیکترشویم.
منابع
1. صالحی حاجی آبادی، شیطان درکمینگاه.
2. قمی ،شیخ عباس ، سفینه البحار.
3. مجلسی ،محمد باقر، بحارالانوار.
4. برزگر ،کریم ،شیطان شناسی .
موضوعات مرتبط: داستان
برچسبها: شیطان و اعترافات آن
داستان زن جن زده
در یکی از کشورهای اسلامی دختری با جوانی از روی عشق و علاقه ازدواج میکنند.
ولی متاسفانه دیری نمیپاید که دختر جوان مبتلا به مرض صرع میشود.
مرضش طوری است که بعد از ساعت نه شب به بعد شروع میکند به جیغ زدن و پاره کردن لباس.
گاهی با صدای بلند خنده کردن!
هر پزشک و بیمارستانی که میبرند مشکل زن جوان نا علاج میماند.
تا اینکه شخصی آدرس عالم زبر دست و جلیل قدر را به شوهر زن میدهد.
ومیگوید که چندین مرتبه اشخاص مشابه رو علاج کرده.
زن جوان را نزد عالم می برند!
ابتدا عالم از زن سوالهایی می پرسد .
ومیگوید: این خانم توسط جن ها طلسم شده.و مبتلا به صرع نیست.
ومیگوید من یک جزء سوره بقرة بروش میخوانم اگه صدای زن قطع شد مشخصه که طلسم شده.
او سوره بقره را تا آیه 141میخواند.
ناگهان صدای زن قطع میشود.واز زن صدای عجیب و غریب در میآید که حاضران به وحشت می افتند.
شیخ شروع میکند به خواندن سوره صافات.و سوره حشر.
وبعد شروع میکند با جن صحبت کردن.
و مبگوید: تو را به عهدی که حضرت سلیمان بسته اید تذکر میدهم که از بدن زن خارج شوی.والا آنقدر قرآن میخونم که در جسد زن خفه بشی.
جن فریاد میزند: من به دستور شیطان بزرگ ماموریت دارم که در بدن زن بمانم تا خودش را یا حلق آویز کند،،،،یا خود سوزی کند.... یا ازبلندی پرت کند..... یا جلو ماشین بیندازد.....
شیخ میگوید بیا بیرون یا خودم تورو میکشم.
جن میگوید: فرقی نمیکند اگه تو من را نکشی شیطان من را میکشد که کارم را به پایان نرساندم.میگوید پس زن را رها کن بیا داخل بدن من.
جن بدن زن را رها میکند و میخواهد وارد بدن شیخ شود ولی میبیند نمیتواند وارد بدن شیخ شود.
شیخ میگوید:چرا وارد نمیشوی؟
جن میگوید: میخواهم ولی دور جسد تو حصاری از آهن کشیده شده.
تا میخواهد برگردد به جسد زن میبیند که بدن زن هم حصاری آهنی دارد و نمیتواند وارد شود.
شروع میکند گریه کردن.ومیگوید که شیطان بزرگ من و خانواده ام را نابود میکند.
شیخ به جن میگوید: راه فرار هم وجود دارد.اسلام بیاور و نماز و قرآن بخوان شیطان بزرگ که هیچ جد شیطان بزرگ کاری به کارت نداره.
جن مسلمان میشود و خانوادش را به نزد شیخ می آورد تا اسلام بیاورند.
شیخ از جن سوالهای میپرسد که شما در عهد کفر چه کسی را عبادت میکنید.
جن میگوید: که ما فقط از ابلیس کبیر اطا عت میکنیم.اگه نافر مان میکنیم.اگه نافر مانی ایشان کنیم کشته میشویم.
شیخ میپرسد: تا حالا چند ماموریت این چنینی انجام دادید وکجا؟
جن میگوید خیلی.گاه وقتی به نقاط دور دست دنیا فرستاده میشویم مثل هند و آفریقا یا دور تری
یکبار در هند وارد بدن خانمی شدم که آخر سر خودکشی کرد.
گفت مورد آخر توسط چه کسی فراخوانده شدی؟!
گفت از قضا این خانم خواستگار ی داشته ووقتی به خواستگار اولی جواب منفی میدهد.نامزد سر شکسته برای انتقام دست به دامن رمالها و طلسم نویسان میشود .طلسم عروس خانم توسط مادر نامزد سر خورده داخل گلدان جلو را ه پله ورودی منزل عروس و داماد جا گذاشته شده.تا اینکه من کمین خانم نشستم تا چه موقعه از یاد خدا غافل میشود.
تا اینکه که همراهش وارد حمام شدم.
و وقتی او خود را برهنه کرد و قبلش نامی از خدا نبرد از طرف مقعد وارد جسمش شدم .
در آخر شیخ آن داماد و عروس را نصیحت میکند.و میگوید:سعی کنید تا در حمام کاملا برهنه نشوید .واگر هم خواستید خود را در حمام برهنه کنید قبل از ورود به حمام بگوید:
"بسم الله الذی لا اله الا هو"
این دعا چشم جن ها را از بدن انسان میبندد
هر روز صد بار بگویید:
"لااله الا الله وحده لا شریک له ، ، له الملک وله الحمد ، بیدک الخیر وهو علی کل شی قدیر"
اگر این ذکر را هر روز صبح وشام بخوانید .خداوند دیواری از آهن بدور شما بوجود می آورد اگر ماهر ترین جادوگران شما را طلسم کنند .جن های کافرنمیتوانند وارد بدن انسان شوند.
هرروز سه بار سوره "قل هوالله احد" و معوذتین بر خود و بچه های خود بخوانید!!!
همان طور که پیامبر صلى الله عليه وسلم، بر حسن وحسین(ع) میخواند.
تا از چشم زخم در امان باشید.
هر گاه میخواهید شیر آب گرم باز کرده یا آب گرم غذا را دور بریزید حتما بسم الله بگوید.
یاعلی مدد
موضوعات مرتبط: داستان
برچسبها: جن عاشق , جنیه عاشقه , جن زده , داستان جن
برای زودتر رسیدن به مقصود در ریاضت
اگر آیه یا نامی از اسماء الله در دست دارین عدد آنرا با ابجد حساب کنید وعدد بدست آمده را بتریتب ذیل عمل کنین جهت تشخیص ماه عمل تقسیم بر 12 باقیمانده همان ماهی است که باید در آنماه شروع به عمل ریاضت یا ذکر کنین
و جهت تشخیص هفته تقسیم بر 4
جهت تشخیص روز تقسیم بر 7
جهت تشخیص ساعت عمل تقسیم بر 24
جهت تشخیص تعداد خواندن آیه یا نام خدا عدد بدست آمده خودرا
تقسیم بر (5995) کنین این عدد5995 مجموع حروف 28 حرف عربی هستش
و جهت تشخیص تعداد ایام ریاضت عدد بدست آمده خود را بر 40 تقسیم کنید
شرایط چله نشینی فراموش نشود
دایی ابراهیم




















