دائی ابراهیم

فرشته : 

سلام دایی جان ، من بیشتر اوقات که به سوره بقره و رقیه ها گوش میدم شبها خوابهای نجاست و دستشویی میبینم که از یاداوریش حالت تهوع بهم دست میده علتش چیه ؟
 

پاسخ: علیکم
سحر نجاست
دستور موکل خادم توالت رو عمل کنین
یاعلی مدد

اسماعیل :

سلام دایی ، همسرم مشکلاتی براش پیش اومد از وقتی خواهرش از شیراز اومد اینجا و شما فرمودین اون رو بفرستین بره و ما همین کار کردیم و شروع کردیم به نماز و قران خواندن و گوش دادن رقیه ها که حال هر دو تقریبا خوب شده بود که دوباره خواهرش با دعوت همسرم پیش ما برگشت و همسرم به اصرار که خواهرم هم گوش بده خوب شه و هر چه من التماس کردم بی نتیجه بود و بعد از امدن ایشان و رفتنشون همه چیز کون فیکون شد و این مرتبه دیگه خیلی شدید بود و معلوم بود یک سحر قوی تفریق هم بود که خانم من یک فکرهایی در ذهنش شکل میگیره و باور میکنه که اصلا عاقلانه نیست و الان ۳ماه است که ما دعوا و درگیری شدید به شکلی که اون حتی چند بار چاقو کشید و رگ دستم رو زد و یا با شیشه میخواست گردن خودش را بزنه و پای خودش را پاره کرد و خیلی چیزهای دیگه و فقط خدا تا الان بهمون رحم کرده  و البته اتفاقات عجیب هم زیاد افتاده  ، گم شدن وسایل که زیاد است و بعدشم گوشی من رو شکوند و الان دوباره تونستم بخرم .

دایی کمکمون کنین چون راههای قبلی جوابگو نیست ... خواهش میکنم کمکم کنید من زندگیم رو دوست دارم و داره سر هیچ نابود میشه.. دیگه کم آوردم...
 

پاسخ: علیکم
کمک کردیم خوب شدین چرا گذاشتین اون عفریته باز وارد زندگیتون بشه مقصر شمائین که در خانه شما حرف حرف مرد نیست
بعضی زنها حقیقتا هارن و بد زبون وبسیار بی ادب بلانسبت بقیه .  زنیکه به همسر خودش بی ادبی کنه باید درست بشه وگرنه جاش خونه باباشه
نمیگم مردها خوبن بعضی مردها از گرگ هم گرگ ترن ولی شما اگر این شل بازیها رو داشته باشین زندگی تون تا آخر عمر همینه
یاعلی مدد

اسماعیل :

دایی نه به خاطر دوست داشتنه همش و اینکه من میفهمم که حالش دست خودش نیست و اصلن میتونم بگم دایی خودش نیست و همش با فکرش بازی میکنن و از من واسش یه جنایت کار ساختن و همش به من شک داره و نه غذا میخوره و نه میخوابه و فکر میکنه من اونو میخوابونم و میرم بیرون، واسه همین حتی نمیزاره قران بخونم و فکر میکنه من با قرآن اونو میخوابونم و خیلی چیزای دیگه و اینکه اونم میدونم خیلی دوستم داره و کسی رو هم جز دو تا خواهر نداره که نه اونا بهش پناهی میدن و نه ادمای خوبین واسه همین خدا رو خوش نمیاد و همین که مطمئنم دایی خودش نیست و اولین باره این رفتار بعد از ده سال و همش شک و شک...
شک هایی که غیر ممکن هم هست و هر چی بهش میگم فایده نداره واقعا دارن دیوانه اش میکنن دایی...
یه چیز دیگه دایی همین جور وسایلی که قایم میکنه غیب میشن و یا جابجا میشن و اینها بدترش میکنه و فک میکنه کار منه و دارم بازیش میدم و یا صداها مخصوصا شبها فک میکنه من و دوستام داریم ازارش میدیم که دیونه اش کنیم و یا من با همسایه ها دست دارم و واسش نقشه کشیدم..
دایی خواهش میکنم بهم بگو چیکار کنم با این شرایط که پیش اومده و همین که خودمم هی سرد میشم از نماز و قران چیکار کنم که این شیاطین دست بردارن...
دایی کمک کن ، بیشتر دلم میسوزه یکی برای اینکه ما واقعا هم رو دوست داریم و بعد از چه سختیها به هم رسیدیم و یکی اینکه ما به جز همدیگر و خدا و شما هیچ کس و هیچ یاوری نداریم... دایی راهی هست این افکار رو نتونن تو ذهنش بزارن یا وسایل اینهمه گم نشه و صداها قطع بشه... دایی دستم به دامنت منم مثله پسر خودت بدون و حتما زحمات تون رو پاس میداریم و هزینه انرا تقبل می نماییم...
 

پاسخ: علیکم
ایبار نتیجه گرفتی هزینه رو یادت نره که بازم اینطور پشیمون بشی
دستور کلی رو شروع کن دقیق ما هم کنارتون هستیم
یاعلی مدد